چاره چیست؟ این رسم در آفرینش هست که پدران اگر انگور ترش بخورند دندان فرزندان کند می شود,اما....این رسم هم هست که آدمی امروز تمامی دیروز خود را به فراموشی می سپارد و از یاد می برد.تصور اغلب ما این است که ما اینجایی هستیم,برای اینجا آفریده شده ایم و هرچه هست همین جاست. چه کسی یادش هست آن روزها را که ما ملک بودیم و فردوس برین جایمان بود؟و...بعد به خطایی مستاءجر این خراب آباد شدیم. آری, گذشت زمان,نیسان می آورد و فراموشی خصیصه آدمی است.این هفدهم دی داغی بود بر دل نجابت.قلب حیا خون شد وقتی که این روز خودنمایی کرد.افغان حجاب برخاست وقتی که این روز در تقویم نشست. ما بی حجاب نبودیم.نجابت پوست تنمان شده بود و عفاف همسایه دیوار به دیوار دلمان بود.حیا درخت ریشه دار حیاتمان بود که هرچه شاخه های آن را می بریدند,بارورتر و تنومندتر می شد.یک روز به زور مادران ما را به نمایش بردند و از آنها بازی خواستند.وقتی نمایش تمام شد بازیگران یادشان رفت از نقش بیرون بیایند,یادشان رفت ماسکها و نقابهای تحمیلی را بردارند.و بعد فرزندانشان خیال کردند که هرچه هست طبیعی است,همان باید باشد. و این شد که حجاب که فطری و طبیعی دختران و زنان ما بود,اضافی و تحمیلی و غیر طبیعی جلوه کرد و بی حجابی که منافات داشت با فطرت و طبیعت عفاف آسای دختران و زنان ,طبیعی تلقی شد. و ما هنوز گرفتار این مصیبتیم که دستهایی از درون و بیرون مرزها , زنانمان را به نمایش می خوانند... ما اکنون نیازمند کندن نقابهای دروغین و بازگشت به اصل پاک و بی آلایش خویشتنیم. برگرفته از کتاب"صمیمانه با جوانان وطنم _ سید مهدی حسینی"
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
سلام به وبلاگ خودتون خوش اومدین درکلبه ما رونق اگر نیست صفا هست Archivesدی 1391آذر 1391 Authorsمحمدمهدی حدادزاده بهابادیLinks
پایگاه تحلیلی انتقادی بهاباد LinkDump
بهاباد خبر |